همسنای من دنبال شوهرن، من دنبال Reputation تو Stackoverflow :|
- چهارشنبه ۲۰ بهمن ۹۵
- ۰۰:۳۹
همسنای من دنبال شوهرن، من دنبال Reputation تو Stackoverflow :|
بالاخره موفق شدم تو صحبتام از عبارت "خرده بورژوازیهای قشر متوسط" استفاده کنم.
هر روز به جنبه های تازهای از حواس پرتی دست پیدا میکنم. همین امشب در اقدامی انتحاری به استادی ایمیل زدم بی سلام و بی در و بی پیکر و الان که 3 ساعت ازش گذشته متوجه شدم :|
یه درصد فک کن به درخواستم جواب مثبت بده. آدم دستیاری که شعور احوال پرسی هم نداره میخواد چیکار؟ :|
خیال میکنم
در آبهای جهان قایقی است
و من - مسافر قایق - هزارها سال است
سرود زنده دریانوردهای کهن را
به گوش روزنههای فصول میخوانم
و پیش میرانم.
مرا سفر به کجا میبرد؟
کجا نشان قدم نا تمام خواهد ماند
و بند کفش به انگشتهای نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟
کجاست جای رسیدن، و پهن کردن یک فرش و بی خیال نشستن ...
*سهراب سپهری
به گزارش گودریدز سال گذشته 3331 صفحه کتاب خوندم که میشه تقریبا 9 صفحه در روز. هدفم 20 صفحه در روز بود برای سال گذشته. یعنی کمتر از نصف :|
ولی ناراضی نیستم چون نسبت به سال 2015 پیشرفت قابل ملاحظه ای داشتم.
امروز قرار بود اون روزی باشه که کاملا برای مامانه.
صبح به مامان کمک کردم وسایل تو کابینتا رو جابه جا کنه که دم دستیا که زیاد لازم میشن تو آشپزخونه پشتی باشن و اونایی که لازم نیستن تو آشپزخونه جلویی. چون ما کلا تو آشپزخونه پشتی زندگی میکنیم :))
این پروسه دم دست سازی کلی طول کشید. بعدش ظرفای ناهار رو شستم. میخواستم عصر بریم بازار با هم ولی نشد. پنج شنبه بود و زیارت اهل قبور واجب. بعدش هم رفت ختم قرآن و من موندم و حوضم. البته موقعی که مامان نبود، مهمان اومد و من پذیرایی کردم و شام اهل خونه رو دادم و ظرفاش رو شستم که این هم کمک مامان بود در غیابش.
خلاصه که نشد برم خرید یا بشینیم صحبت کنبم ولی من سعیمو کردم :)
با تشکر از جولیک جان که تولدش مبارک باد و مادر جان بهار که روحش شاد :)
مادر دیشب خبرای جدید رو اعلام میکرد. هیچ جذابیتی نداشتن. نمیدونم خبرا، همون خبرای همیشگی نبودن یا من همون آدم همیشگی...
*امیر عظیمی- سیب هوس
بنده گمان میکردم در پایان نامه مثل پلنگ در حال پیشرفت هستم و تا یک ماه دیگر به مرحله گرفتن نتایج خواهم رسید. لیکن استاد راهنما در حرکتی غیرمنتظره اعلام کردند که "اینا فعلا اسباب بازیه. من تو ذهنمه که اگه این اکی شد بریم فلان کار رو انجام بدیم". که فلان کار خودش تزی است....
یه جا رزومه فرستادم واسه کار. البته هیچ ایده ای ندارم که چه جور شرکتیه، بزرگه، کوچیکه؟ چه جوریه اصن؟ گفتم اگه دعوت به مصاحبه شدم تحقیق میکنم.
راستش خیلی مهم نیست بزرگی و کوچیکی و اردر کارمندا. من فقط میخوام شر نشه یه وقت واسه ویزا و اینا. میدونین که...
حالا هرچی به صلاحه ایشالا :)
پ.ن: برم خونه دعوت جولیک رو لبیک میگم انشالله. خصوصا که چندوقتیه روابط مثل سابق نیست. البته دیگه هم نخواهد شد. ولی میشه کدورت نباشه. هوم؟
فیلم "من سالوادور نیستم" نبینید.
کرم دست و صورت "مدیا" نخرید.
وقتی به داروخانه میگید یک برگ قرص، چک کنید خودتون. بیخودی پول داروی اضافه ندید.
روی پودر ژله نوشته 2 لیوان آب، 3 تا نریزید. شل میشه :|
هرچی خوراکی دم دستتونه پشت هم نخورید، کاهدون که از خودتونه! :|
باقی بقا!