وقتی این وبلاگ رو شروع کردم قرار بود حرفای خوبی بزنم، حرفای تازه.
ولی اگر بدونید این روزا چقدر بی حوصلهام... چقدررر بیحوصله...
- جمعه ۱۴ آبان ۹۵
- ۲۱:۰۸
وقتی این وبلاگ رو شروع کردم قرار بود حرفای خوبی بزنم، حرفای تازه.
ولی اگر بدونید این روزا چقدر بی حوصلهام... چقدررر بیحوصله...
هیچ کس مستحق زندگی تو خوابگاه نیست.
خدایا میشه کمک کنی زودتر خلاص شم؟
پ. ن. باز روز اول خوابگاه بعد از تعطیلات و بغض و لیست کردن تعطیلات پیش رو...
بعدا نوشت: مثل همیشه روز اول رو به علافی سپری میکنم. حتی حوصله چیدن وسایل رو هم ندارم. به سه نفر پی ام دادم و هیچکدوم هنوز جواب ندادن. دارم خودمو با وبلاگ خونی کور میکنم :(
و خداوند فامیل را آفرید تا در هر دیدار خنجری به قلب ما فرو کند :|
کاش دیشب گریه میکردم. اینکه آدم اشکش در نیاد بد مصیبتیه که متاسفانه چند ماهیه که من بهش گرفتار شدهام.
اگر دیشب گریه میکردم الان کمتر شبیه مصیبت زدهها بودم، حتی شاید اصلا نبودم!
کاش چشمه اشک آدما هیچ وقت خشک نشه.
بعدا نوشت: گریه کردم :)
*عنوان از آهنگ "چشم من" از "داریوش"
در همین لحظه ختم دوران بامزگی نوه های خاندان رو اعلام می کنم!
از این به بعد هرچی هست نق و نوق و بازی با روان ماست متاسفانه :|
این آقاهه تو تلویزیون! که می فرماید: زوج اگه اخلاق داشته باشن نمرشون میشه 2. اصالت داشته باشن یه 0 میاد جلوش میشه 20. زیبایی یه 0 دیگه میشه 200.
الان مثلا اصالت رو قبل از زیبایی گفت که بگه مهمتره، اما دقت نکرد که زیبایی چند برابر ارزشو زیاد کرد؟ :)))
بی اینکه بخواد واقعیت رو گفت :دی
من آدم پررویی نیستم. همیشه رو دربایستی دارم. غریبه و آشنا هم نداره. با همه!
واسه همینه که اینجام. چون با آدمایی وبلاگ قبلیم هم دیگه رودربایستی داشتم. درسته که نه من اونا رو می شناختم نه اونا منو. ولی این آخرا نمیتونستم حرف دلمو بزنم. هی سبک سنگین میکردم.
این سومین وبلاگمه. اولی رو واسه این ترکوندم که هیشکی نمیخوند. حوصله خواننده جمع کردن نداشتم. خودتون که می دونید چجوریاس. دومی رو هم بخاطر خواننده هاش. می بینید که من آدم درگیری ام!