تعطیلات تموم شد و من اومدم خوابگاه و درجریانید که من وقتی بعد از مدت زیادی از خونه بر میگردم چه جوری میشم. در همین راستا دو ساعت زانوی غم بغل کردم و بعد هم 3 ساعت با هم فلتی عزیز حرف زدم تا حالم بهتر شد. بعد هم با هم شام خوردیم و هم چنان صحبت کردیم و هنوزم در حال صحبتیم و الان بهترم.
به زودی انقد سرم شلوغ میشه که دلتنگی یادم میره. ایشالله البته :)
- شنبه ۱۹ فروردين ۹۶
- ۲۳:۱۳