امسال اولین سالیه که بی صبرانه منتظرم تعطیلات عید تموم شه و برم پی کار و زندگیم.
- دوشنبه ۳۰ اسفند ۹۵
- ۰۱:۴۰
امسال اولین سالیه که بی صبرانه منتظرم تعطیلات عید تموم شه و برم پی کار و زندگیم.
این روزای آخر سال سرم شلوغتر از همه آخر سالهای گذشته است. کمترین شور و شوقی برای عید ندارم. تعطیلات عید خوب بود اگر مال خودمون بود. از مهمون اومدنهای پی در پی و مهمونی رفتنهای زیاد بدم میاد. از انجام هر کاری که بهش تمایل درونی ندارم بدم میاد. از روبوسی زورکی با آدمایی که ازشون خوشم نمیاد و ازم بدشون میاد بدم میاد. در یک کلام از این همه مال خودم نبودن عید بدم میاد.
هنوز که عید نشده. چرا ساعت 2.5 ظهر میاید مهمونی؟
بذارید بکپیم بابا :|
هرچه زمان بیشتر می گذره علاقه ام به موندن تو خونه کمتر میشه. علاقه ام به دیدن فامیل کمتر و کمتر میشه. بیشتر می فهمم که باید برم.
اما نمی دونم با همه اینها چیه که منو پابند کرده به اینجا؟ یا شاید بهتره بگم چیه که منو می ترسونه از رفتن؟
حس مزخرفیه وقتی حس میکنی موفق شدی ولی بعد می بینی صرفا سر کار بودی.
هر روز گیج تر از دیروز. هر روز!
اسم دو نفر رو اشتباه صدا زدم و به دو نفر اطلاعات غلط دادم! در این حد که پرسید ترم چندی و اشتباه جواب دادم.
خیلی نگران خودمم.
بسیار محزونم. و هیچ چیز نه دیدن برنامه مورد علاقه و نه حتی خرید نتونست حالم رو بهتر کنه.
الان دقت کردم دیدم تو ماه گذشته 4 تا رژ خریدم. که خب قاعدتا نباید میخریدم تو این بی پولی. البته درست ترش این بود که بی پول نبودم و هرچقدر دلم میخواست رژ می خریدم. ولی نیستم متاسفانه