حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند

هزاران برتای من

دارم کتاب وقتی نیچه گریست رو می خونم.
یهو به خودم اومدم دیدم من چقد از عمرمو به فکر و خیال گذروندم. راجع به آدما و موقعیتها و حرفایی که هرگز اتفاق نیفتادن. اون زمان صرف چه کارهای مفیدی میتونست بشه ولی حروم شد.

دو ساعت تمام هم علاف شدم :|

بعد از نمیدونم چند وقت صبح ساعت 6:15 بیدار شدم. رفتم امتحان آیین نامه دادم. 28 شدم. یک نمره بیشتر از دفعه قبل :v

سومین بار طی 9 ماه گذشته

موهامو کوتاه کردم دوباره. جلو و پشت یه اندازه تا زیر چونه. خیلی حال میکنم باهاش :)) نیم ساعتی یه بار خودمو تو آینه نگاه میکنم :دی


کلا بعد یه دوره خمودگی پنح شنبه و جمعه یهو حس به خود رسیدگی بهم دست داد. دست و پامو لاک زدم. موهامو کوتاه کردم و بعدش ماسک گذاشتم. قبل خواب سرمه کشیدم. 

الان حس بهتری دارم نسبت به خودم :)

3>

شبکه امید هر شب ساعت 10 آن شرلی نشون میده.

بریم که پلنگ وار داشته باشیم همه رو

یک سری کارها هست که ماهها و بلکه سالهاست داره عقب میفته. تصمیم گرفتم تا یک ماه دیگه یا انجامشون بدم یا شروعشون کنم. لیست رو اینجا مینویسم و یک ماه دیگه گزارش تکمیلی.

خرید لپ تاپ

رسیدگی به دندونها

امتحان عملی رانندگی (یه بار فقط امتحان دادم قبلن هاااا :-")

انجام کارهای فارغ التحصیلی

فعلا همینا.

۱ ۲ ۳ . . . ۶ ۷ ۸
Designed By Erfan Powered by Bayan